از زبان خودش، از روزهای بی قراریش که کودک 2 سالش رو روی تخت
بیمارستان و مبتلا به سرطان می بینه و از خودش می پرسه چرا من؟
سوال تکراری که همه ما یه روزی از خودمون پرسیدیم.
در شرایطی که مطمئن بودیم این بدترین اتفاقی بوده که می تونسته بیافته!سعیده قدس اون روز ها شبیه امروز نبود، زنی که امروز می جنگه و همهرو به جنگ وا داشته.برای ما از ملاقاتش با زنی میان سال تعریف می کنه زنی با شرایط زندگی سخت که بارها در بیمارستان از کنارش گذشته بود.با کودکی مبتلا به سرطان درست مثل سعیده ولی با فرسنگ ها فاصله ازشرایط روحی اون.مریم اون روز آرام و قرص و محکم با دسته ای از گل های وحشی جلومیآد و به سعیده می گه که گل ها رو برای اون چیده و آورده تا شاید از درد و بی قراری اون کم کنه.گل هارو روی دامن کودک سعیده می گذاره و میره. زمان می ایسته!اتفاقی در درون سعیده رخ میده که حتی اسمش رو نمی دونه!معجزه امید اون روز پایه گذار زندگی زنی می شه که یاد می گیره زندگییعنی عشق بدون انتظاریعنی ایمان به معجزه یعنی آرامش ایمان به معجزه که گاهی در تلاطم درون ما گم می شه!و بعد از اون روز تلاش و تلاش و تلاش شاید خیلی از ما سعیده قدس رونشناسیم ولی قطعا اسم موسسه محک رو شنیدیم محک معجزه درونیزنی که یک روزی از جا برخواست و واژه چرا من رو از دایره لغاتش خطزد. با کمال احترام به خانم سعیده قدس این متن رو تقدیم می کنم بهمریمی که نمیشناسم!ولی یک روز با آرامش و امید و دسته ای از گل های وحشی نقشی از امیدو معجزه در دل یک انسان زنده کرد که حالا می شه به احترام تاثیر ناخودآگاهش تمام قد ایستاد و از خانم قدس تقدیر کرد.
1 نظر در “سعیده قدس”
بسیار عالی